مهدیارمهدیار، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 18 روز سن داره

خاطرات مهدیار کوچولو

مهدیار و عکسهای تولد

سلام بالاخره اومدیم با یه عالمه عکس و خاطرات تولد خلاصه واسه پسرم تونستم یه تولد آبرومند بگیرم هرچند خیلی سخت بود ولی ارزش داشت مهدیار هم خیلی با مامانش همکاری کرد و تو روز تولدش واقعا خوب و آقا بود اول عکسهای تزیین خونه رو میذارم .   اینم چند تا عکس از نمای خونه مهدیار و بابا مهدی کیک تولد کفشدوزکی پسرم در حال فوت کردن شمع تولدش مهدیار و پسر خاله علیرضا مهدیار و دوست جونش کیان کوچولو اینم نگاه خوشگل پسرم به مریم کوچولو الهی مامان فدای دست زدنت میز شام مهدیار خوشحال با کادوهای تولدش   ...
8 فروردين 1392

بهار و شروع یک زندگی دوباره

سلام ما اومدیم هرچند خیلی دیر شده عید همگی مَبارک . امسال دومین بهاری بود که ما مهدیار رو در کنارمون داشتیم پارسال پسری خیلی کوچولو بود ولی امسال واسه خودش آقایی شده و من و بابایی از ین بابت خدارو شکر میکنیم و خیلی خیلی خوشحالیم. نشد که بریم مسافرت چون مهدیارم تو ماشین اذیت میشه ایشالا سال دیگه که بزرگ شدی سه تایی میریم سفر و کلی حال میکنیم. اینم از عکسهای عید سال 92 سفره هفت سین ما مهدیار و بابایی لحظه ی سال تحویل اینم یه عکس دیگه  یه عکس سه نفره اینم یکی دیگه مهدیار و مامانی توی باغ آلوچه هنر دست پدرجون توی حیاط مهدیار و تبریک سال نو ...
8 فروردين 1392

واکسن یک سالگی

امروز پسرم با مامان و باباش رفت بهداشت و واکسن یک سالگیش رو زد الهی مامانت بمیره که بو شدی.... تازه بعد از واکسن شیطونیت گل کرد و به خانومای اونجا چشمک زدی و کلی هنرنمایی کردی آخ که پسر من چه زود خودشو تو دل همه جا میکنه اینم چند نمونه از چشمک زدنت ........وای که من غش میکنم واسه این اداهات قند عسل مامان           ...
30 دی 1391

برای تو که دلیل بودنم هستی

برای تو می نویسم برای تو که دلیل بودنم هستی برای تو که حس واقعی عشق رو به من نشون دادی یک عشق بزرگ و خالص عشقی به وسعت مادر شدن................. می نویسم برای پسرم، پاره تنم، ثمره ی عشقم حتی اگه خیلی دیر شده باشه حتی اگه یک سال گذشته باشه . آخ که این روزهای دی ماه چه بهاری بود برای من، پسرم فردا یک ساله میشه و من چه خوشبختم از این که یک سال مادر بودم مادر پاکترین موجود دنیا . چه زود یک سال گذشت و من چه زود همه ی این روزها رو از دست دادم . مامان دوست داشت زودتر از این ها میومد و واست مینوشت از شیرین کاریهات از بازیگوشیهات از لحظه به لحظه تکاملت حتی از اذیت کردنهات اما نشد و به خاطر مشغله های زیاد نتونستم و یکی ...
21 دی 1391